کتاب افق بلندی های بادگیر عاشقانه های کلاسیک 2

Name: افق بلندی های بادگیر عاشقانه های کلاسیک 2
Rating: 1 (1 reviews)
ISBN: 9789643698508

ناشر : افق

نویسنده : امیلی‌جین برونته

شابک : 9789643698508

قطع : جیبی (گالینگور)

آخرین چاپ : 10

سال چاپ : 1400

صفحات : 604

نوبت چاپ 1

نوبت چاپ 1

385,000 تومان

کتابها طی زمان 2 روز کاری تحویل پست خواهد شد. در صورت بروز هر گونه مشکل در فرآیند تأمین و ارسال، به مشتری اطلاع رسانی خواهد شد و مبلغ پرداخت شده به مشتری ، عودت خواهد شد.

نام کتاب : افق بلندی های بادگیر عاشقانه های کلاسیک 2

ناشر : افق

نویسنده : امیلی‌جین برونته

مترجم : نوشین ابراهیمی

ویراستار : مژگان کلهر

کلمات کلیدی : داستان‌های انگلیسی - قرن 19م.

شابک : 9789643698508

قطع : جیبی (گالینگور)

آخرین چاپ : 10

سال چاپ : 1400

صفحات : 604

تیراژ : 5000

اطلاعات بیشتر برای خرید کتاب افق بلندی های بادگیر عاشقانه های کلاسیک 2

اگر از علاقه‌مندان به کتاب‌های عاشقانه هستید، خرید کتاب بلندی‌های بادگیر را به شما توصیه می‌کنیم. در این کتاب قرار است شاهد عشقی نافرجام باشید که با مشکلات زیادی روبه‌رو می‌شود و سرانجام آن کینه‌توزی و نفرت است.

معرفی کتاب بلندی‌های بادگیر

کتاب بلندی‌های بادگیر نوشته امیلی برونته است که در سال 1874 منتشر شده است. این کتاب که تنها رمان امیلی برونته است، توسط نوشین ابراهیمی ترجمه شده و نشر افق آن را در 604 صفحه منتشر کرده است.

این اثر یک رمان کلاسیک عاشقانه است که به عشق، نگاهی فلسفی و روانشناسانه دارد. جالب است بدانید آنچه برونته در این رمان روایت می‌کند، از زندگی شخصی او نشات گرفته و بخش‌هایی از زندگی و تجربیات خودش است.

اگر علاقه به خواندن رمان‌های کلاسیک دارید و یا از طرفداران سبک رمانتیسم هستید، خرید کتاب بلندی‌های بادگیر به شما پیشنهاد می‌شود.

بخشی از متن کتاب بلندی های بادگیر

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

براى لحظه‌اى فکر کردم او خطاب به من سخن مى‌گوید، و در حالى‌که بسیار خشمگین بودم، به سوى این آدم رذل سالخورده پیش رفتم و چیزى نمانده بود که با لگد او را از اتاق بیرون بیندازم. اما خانم هیت‌کلیف با جوابى که داد، مرا متوقف کرد. او گفت: «پیرمرد ریاکار نفرت‌انگیز! وقتى اسم جهنم را مى‌آورى نمى‌ترسى از این که خودت هم به آن‌جا بروى؟ به تو اخطار مى‌کنم که از عصبانى کردن من بپرهیزى والا بلایى به سرت مى‌آورم که حظ کنى. صبر کن ببینم جوزف، ببین.»